Mahsa

Thursday, April 27, 2006

پری زنگنه

تو این هیر و ویری (بیری؟ ) صبح زنگ زدن از خواب بیدارم کردن که پاشو بیا ، ما از ترجمه هات خوشمون اومده. رفتم و کلی کار گرفتم ، فقط هم تا دوشنبه وقت دارم. فرصت خوبی هم دست داد یه آرایشگاهی برم و خرید های بهداشتی آرایشی هم داشته باشم ( من کلا عاشق داروخانه ام) و کار های بانکیم رو هم انجام بدم. یه صفحه ای هم ترجمیدم و عصر هم رفتم منزل پری زنگنه که یک کنسرت خوصی اموزشی داشت. معلم سولفژم هم پیانیستش بود. قسمت اول کلاسیک بود و دومی فولکلور ایرانی. این آدم صداش یه جاهایی مثل پر بود. من که خیلی خوشم اومد. خیلی هم زیبا بوده ، یک تابلویی ازش به دیوار نصب بود ، از جوونیش ، قبل از نابینا شدنش. من هم هی مقایسش می کردم با خودش ، خیلی تفاوت ندیدم. داستان زندگی اش رو هم فهمیدم و به دلیل ریسپکت* بهش اینجا نمی نویسم. ام پی تری* اش رو هم خریدیم. یک کتاب از اشعار خودش هم هدیه داد به همه و از روزنامه ی نا بینایان و اگاهی دادن به بچه ها در مورد افرادی که به نوعی سلامتی جسمیشون کامل نیست گفت. مامانم می گفت چون نابینائه ناراحت می شی بری بیبینیش. من هم کهجریان زندگی اش رو قبل از برنامه فهمیدم ، گاهی یه جاهایی واقعا ناراحت می شدم. اخر سر هم یه شعر برای نی نی هایی که اومده بودن خوند. می گفت که داره کتابی هم در مورد نابینایی می نویسه. برگشتنه هم تو فرشته که ترافیک بود ، یه اقا که ریش داشت بهم اشاره کرد روسریم رو بیارم جلو و کمی اونورتر بغل یه ماشین بسیجی ، چند خانوم رو نگه داشته بودن. خلاصه که خدا رحم کرد. پنج شنبه ی خوبی بود.

*respect
*MP3

1 Comments:

  • At 2:17 PM, Blogger کامران said…

    pari zangeneh ro az bachegi doost dashtam, ghami ke to sedash hast adamo ba khodesh mibare.
    to ham ke ziad neminevisi, hey ham miri mosaferat.yani chi?

     

Post a Comment

<< Home