Mahsa

Tuesday, April 18, 2006

سفرنامه ی 2

یک ایرانگردی راه انداخته بودیم همین عیدیه. من و مهیار دوست داشتیم بریم شیراز چون دفعه های قبل پپه بودیم و برامون مهم نبود چی به چیه. اول از هر چیز رانندگی وحشتناک مردمش جلب توجه می کرد. در کل ادم های مهربونی به نظر میومدن با یه لهجه ی جالب. اما خیلی هاشون اذعان داشتن که اعتیاد تو شهرشون غوغا می کنه. می گفتن اینجا از زاهدان هم بدتره. یکی هم می گفت یه جا می شناسه نزدیک سعدیه که همشون معتادن(اینا رو خود شیرازی ها می گفتن). ولی شهر خوشگلی بود و پر از گل. من که دوستش دارم.

شبانه رفتیم حافظیه و فردا هم ارگ کریمخان و مسجد و بازارش رو دیدیم. شب هم رفتیم به دیدار عشق من سعدی. روز بعد هم از تخت جمشید و پاسارگاد دیدن کردیم و رفتیم به سمت اصفهان. اونجا هم بریونی شاممون بود و ترسیدیم بریم روی پل های زاینده رود از بس شلوغ بود و توی میدون نقش جهان فالوده خوردیم و گز خریدیم و تصمیم گرفتیم یک سفر درست و حسابی هم بعدا به این شهر داشته باشیم(بر می گرده به همون پپگی من و مهیار جان).
همه جا کلی شلوغ بود. خیلی از مردم هم رعایت اثار تاریخی رو نمی کردن. احساس می کردیم تخت جمشید نسبت به چند سال پیش که دیده بودیمش خراب تر شده. مهیار هم ناراحت بود هم یه جورایی سرمست از این همه افتخار. اما مامان می گفت : چه فایده داره این ها، چه اهمیتی داره که قبلا چی بودیم و پادشاهمون مثلا کوروش و داریوش بودن ، مهم اینه که الان کسی نیستیم و چیزی نداریم و اخمدی نژاد بالا سرمونه.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home