Mahsa

Monday, April 03, 2006

اولین روز غیر تعطیل

خدا می دونه که چقدر نگران امروز بودم. با اینکه دیشب 4 خوابیدم ، صبح از اضطرابم مثل قرقی از خواب پریدم. کلاس صبح که کنسل شد!!! سریع رفتم حموم و موها رو تندی خشک کردم و با 1 تیپ دانشجو گدایی زدم بیرون. انقدر تند میرفتم زیر بارون که وحشت کردم و یاد دختر فامیلمون افتادم که در شرایط مشابه چه چپی کرده بوده ، اما تا یاد قیافه ی اقای استاد و گیر دادن های جلسه ی قبلش به خودم می افتادم تشویشم گل می کرد. ته دلم هم می گفتم نیومده و باز گوشزد می کردم که نه، این از اوناش نیست. تو حیاط دانشگاه 2 تا از بچه ها گفتن که نیامده! دوست جونم هم زنگید و من هم رفتم پیش اون و بوی فرند جدیدش و بعد از کلنجار رفتن اونا با سوشی(این یکی میگوی خام داشت و من شانس اوردم که خورشت کدو جونم رو خورده بودم) رفتیم قهوه فروشی و از اون ور هم سر از لواسون دراوردیم و نوبرونه چاقاله(چاغاله؟) بادوم و البالو خشکه خوردیم.
ولی من از دست استاده عصبانیم هنوز. لابد باید 1 روز دیگه اضافه بیایم . تازه اگه ما نمیومدیم 1 غیبت جانانه داشتیم . ولی همیشه دست دانشجوها تو اینجور موارد بسته ست. عدل نیست که این اخه.
شب هم رفتیم منزل دایی جان و خانومشون عید دیدنی. خوش گذشت.
!ولی به جون خودم بوی فرند جدیده بد می خندیدا

0 Comments:

Post a Comment

<< Home