Mahsa

Wednesday, March 15, 2006

SUBWAY

پا شدیم بریم خرید، یک بنده ی خدایی گفت بیاین پایین، بازار رضا، کلی اجناس متنوع داره، با قیمت ارزون. من و دوستم هم که غشق بزخری هستیم دیدیم که با ماشین که نمیشه رفت.هم راه رو بلد نیستیم، هم طرحه. مترو! هم خوش می گذره ، هم مفیده و یاد می گیریم.
من طبق معمول کلی تشنه بودم و دنبال اب می گشتم. یک جا ابخوری بود و هر چی دکمش رو فشار دادم ابی نیامد. یه اقایی گفت که باید سکه بندازی تو دستگاه ! یه دستگاه پول خوری هم کنار ابیه بود تازه. هر چی ابی دیگه هم بود ازش اب دمیومد. بلیطیه هم یک کارت داد دستمون و گفت برین و برگردین.کارته رو باید وارد 1 دستگاه می کردیم.ما هم که هیچوقت این همه تکنولوژی با هم ندیده بودیم و کلی دهنمون وا مونده بود. اومدم بلیطم رو وارد دستگاه سمت چپی کنم و همه گفتن اون یکی! یک اقایی هم جلوی من بود و خیلی مشکوک و تند از گیت رد شد. مانیتوره هم بی صدا ورورد ممنوع می داد و من هم منتظر بودم که این اجازه ی عبور بده.همه هم کلی غرولند کردن و پلیسه هم دعوام کرد L خندمون گرفت و از اون معرکه فرار کردیم و از کلی پله پایین رفتیم. پله برقی هم تا ما ازش عب.ر کردیم روشن شد. خلاصه سوار مترو شدیم و مواظب بودیم که 15 خرداد رو رد نکنه. یکی هم امده بود استقبالمون. کلی از پله ها بالا رفتیم و از 1 خیا بون شلوغ سر در اوردیم که انگار توش تظاهرات بود. دقیقا هم جلوی دادسرای انقلاب! کلی هم تنه خوریم و دست های هم رو گرفتیم که گم نشیم. بازاره هم کلی شلوغ بود و هی گشتیم و طبقه ها رو بالا پایین کردیم هی لباس پرو کردیم و خسته شدیم. موبایلم هم شارژش تمام بود و اون وسط کسی نمیدونست من کجا هستم جز 1 نفر که پس از چندی بهم اس ام اس داده بود. زمان هم زود گذشت و عزم خانه کردیم و 2 تا مانتو با تخفیف شیرین هم خریدیم که خوشحال شیم. مترو سواری تا میرداماد و عبور از پله برقی که بهز بغد از ما روشن شد و گم کردن ماشین دوستم تو پارکینگ. اخه قیافه ی پارکینگ عوض شده بود! کلی هم تو ترافیک خقانی و ونک موندیم تا برسیم دم در دانشگاه که ماشین طفلی من اونجا جا مونده بود.گشنه و تشنه و هیجانزده رسیدم خونه و با اب و تاب تعریف کردم و بقیه هم سری تکون دادن که عریضه خالی نمونه! بقیه ش هم یادم نیست.

3 Comments:

  • At 1:15 AM, Anonymous Anonymous said…

    يك ترك را چگونه براي هميشه مي‌شود سر كار گذاشت؟ در دو روي يك كاغذ مي‌نويسم:

    «لطفاً بچرخانيد!»

    on aghayee ke mashkookboodkifeto zade bichare,on dastgahi ham ke poleto khorde fahmide teshnate.....axe palang soratiam mizashty to webloget ghashang mishodaaaaaa.......

     
  • At 11:29 AM, Anonymous Anonymous said…

    agab jaleb bod edame bede

     
  • At 1:19 AM, Anonymous Anonymous said…

    Welcome to the cyber space.
    Nice to see you blogging...

     

Post a Comment

<< Home